صرف نظر از مسائل اخلاقی و روانشناختی که قصد پرداختن به آنها را ندارم و شاید در شرایط فعلی در درجه دوم اهمیت باشند باید گفت مشکلات اقتصادی و معیشتی ناشی از برخی برخوردهای احساسی و جوگیرانه و بعضا غرض ورزانه برخی از مسئولین با مسائل اقتصادی در حال رسیدن به بحران های بسیار ویرانگر می باشد
حدودا پنجاه سال است که به بهانه برابری و تساوی حقوق زنان و مردان استفاده و سوءاستفاده از بانوان در ادارات دولتی و شرکتها افزایش عجیبی داشته است که آسیبهای جدی اقتصادی بر جامعه داشته است.
در جامعه ای که اکثریت پسران جوان که انتظار میرود روزی نان آور خانواده باشند و یا مردانی که مسئول معیشت خانوار هستند شغل و یا درآمد مناسبی ندارند و یا بیکار شده اند و یا هستند استفاده از زنانی که مسئول معیشت خانوار نیستند در شغل های نامناسب و حتی ظاهرا مناسب و بهره کشی های گوناگون از آنان میتواند ویرانگر باشد .
افزایش خریدهای تجملاتی و زاید مانند لوازم لوکس آرایشی و لباسهای نامتعارف و بسیار گران قیمت توسط زنان کارمندی که مسئول معیشت هیچ خانواده ای نیستند و به تبع آن احساس سرخوردگی در زنان خانه دار به دلیل عدم امکان رقابت با زنان گروه اول و باز به تبع آن ایجاد اختلافات خانوادگی در خانواده های گروه دوم که زنان آن حاضر خواهند بود برای شرکت در این رقابت ویرانگر به آب و آتش بزنند و به هر شرایط خفت باری برای کم نیاوردن در این سبک زندگی غلط تن بدهند
افزایش سن ازدواج به دلیل بیکار بودن پسران و سره کار بودن دختران
و همچنین افزایش اختلافات خانوادگی و طلاق به دلیل مسائل و اختلافات عمدتا مالی و اقتصادی و بعضا سوءتفاهمات اخلاقی در خانواده هائی که زنان آن مورد بهره کشی واقع شده اند نیز از پیامدهای این سیل بنیانکن و ویرانگر است
بهانه هایی مانند داشتن چندصدم نمره بیشتر در آزمون که میتواند با آموزشهای بعدی براحتی جبران شود و یا ایجاد جذابیت و درآمدزائی بیشتر سازمانی که میتواند با صداقت در ارائه محصولات و یا خدمات جبران شود از دیگر عوامل دخیل در استفاده و سوءاستفاده از زنان در ادارات و شرکتها به شمار میرود
ایجاد مشوقهایی مانند آموزش و جذب یکی از بستگان درجه یک (فرزند ، برادر یا همسر) زنانی که شغل مورد تصدی را واگذار نمایند در اداره مربوطه و یا حتی سایر ادارات میتواند به ساماندهی وضعیت اقتصادی مردم کمک به سزائی نماید
بطور کلی باید گفت صرف نظر از مسائل مذهبی برای بقای جامعه باید یکی از دو اتفاق بیفتد و تمامی شغلهایی که به جنسیت خاصی مربوط نمیشود یا تماما به زنان واگذار شود و متقابلا زنان در قانون و عرف مسئول معیشت خانواده شناخته شوند که بسیار غیرمنصفانه است و یا باید طبق شرع و قانون و عرف که مردان را مسئول تامین معیشت خانوار کرده است تمام هم و غم دولت و مجلس و دستگاه های اجرائی و نیز روشنفکران و صاحبان قلم و هنر و تریبون بر بهبود وضعیت کاری مردان و پایان سوءاستفاده و بهره کشی اقتصادی و جنسی از زنان باشد.
کریم رحیمی (ادمین وبگاه آزاداندیشی)
15/12/97
مردی در سوز شبهنگام زمستان کنار جاده ای می رفت که صدای خوفناک زوزه گرگی مو بر تنش سیخ کرد یک لحظه به خودش نگاه کرد چوبدستی بر دست داشت با خود گفت شاید گرگ با دیدن چوبدستی ناراحت شود و به او حمله کند پس چوبدستی را به آرامی زمین انداخت اما زوزه گرگ هر لحظه شدیدتر می شد مرد با خود فکر کرد شاید گرگ گرسنه است و دارد فکر می کند که ابتدا از کدام طرف او حمله کند و کجایش را گاز بگیرد اما فکر بکری به نظرش رسید بله او کمی خوراکی گوشتی با خود داشت که میتوانست گرگ را سیر کند پس خوراکی هایش را برای گرگ انداخت گرگ در عرض یک دقیقه همه غذا را بلعید، بله مرد درست فکر میکرد گرگ باز هم زوزه می کشید مرد شلوار خود را خیس کرده بود مرد با خود گفت گویا گرگ گرسنه تر از این چیزهاست من هم اگر فرار کنم او ممکن است از پشت سر حمله کند و از جای حساسی از بدنم گاز بگیرد و مرا بکشد پس بهتر است کمی سر گرگ را گرم کنم شاید کسی در این نزدیکی ها باشد و به کمکم بیاید مرد با خود فکر کرد که باید قبل از گرگ تصمیم بگیرد که گرگ کجایش را بخورد مرد فکر کرد که اگر گرگ از هرجای دیگرش حمله کند او را خواهد کشت و فقط گوشت پاهایش میتواند او را نجات بدهد اما اگر پایش را به سمت گرگ بگیرد او فکر خواهد کرد که میخواد به او لگد بزند و ممکن است عصبانی شده و حمله کشنده ای را آغاز کند پس باید آرام آرام به گرگ نزدیک شود و انگشتان پایش را به آرامی به دهان گرگ نزدیک کند، بله مرد موفق شده بود با ارامش انگشتان پایش را در دهان گرگ بگذارد و از این بابت خیلی خوشحال بود، مرد منتظر بود که گرگ شروع به خوردن پای او بکند اما نه، گرگ پای او را گاز نمی گرفت و با پنجه هایش پای او را عقب می زد و زوزه می کشید، مرد بیشتر ترسید و فکر کرد گرگ نمیخواهد هدیه او را قبول کند و میخواهد خودش انتخاب کند مرد با خود گفت حتما گرگ نمی داند که پای او طعم خوبی دارد مرد می دانست گرگ طعم خون را دوست دارد پس با سنگی پای خود را زخمی کرد و دوباره به دهان گرگ گرفت گرگ پنجه های مرد را به دندان گرفت و شروع به خوردن کرد گرگ به آرامی پای مرد را میجوید اما کسی به کمک مرد نمی آمد مرد کم کم از ترس از هوش رفت .... چند ساعت گذشت مرد ناگهان احساس کرد صورتش خیس شده به صورت خود دستی زد او هنوز زنده بود آبی که روی صورتش بود را با دست پاک کرد و به آن نگاه کرد چند قطره آب کف دار بود بالای سرش را که نگاه کرد نوجوان سیزده ساله ای ایستاده بود بله این آب دهان آن نوجوان بود مرد که از درد به خود می پیچید با عصبانیت به چهره نوجوان نگاه کرد و نوجوان تف دیگری بر صورت او انداخت و گفت به جنازه این گرگ نگاه کن و خجالت بکش مردک، من دیروز دندانها و پاهای این گرگ را شکستم و رفتم اما حالا میبینم تو خود را در مقابل جنازه این گرگ به این روز انداختی ! مرد عصبانی تر شد و گفت تو چه می فهمی کودک نفهم دروغگو این گرگ خوابیده است و اگر من دیشب پایم را قربانی نمی کردم اکنون زنده نبودم! تو میخواهی من با گرگ درگیر شوم و بمیرم! و اموال مرا تصاحب کنی ،نوجوان آن مرد را ترک کرد و رفت و فردای آن روز مردم جسد مردی را که از شدت سرما مرده بود را در کنار جسد گرگی یافتند که دست و پا و دندانهایش شکسته بود
داستان اول
روزی که رفـسنجانی آزاد شد، فـدائیان اسلام دستگیر شدند، و سروان منوچهر(حسن) فریدون برای ثبت نام به حوزه معرفی شد!!!
داستان دوم
در انفجارهای 60/4/7 و 60/6/8 "الف هـ" بطور عجیبی نجات پیدا کرد
داستان سوم
شناسنامه حسن فریدون در سال 60 رسما به حسن روحانی تغییر کرد در سال 78 در گلاسکو حسن فریدون برای دریافت دکتری فراخوانده شد!
قتل جمال خاشقچی فقط یکی از هزاران جنایت رژیم آل یهود در سال 2018 میلادی و 1439 هجری قمری بود
لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
اللهم عجل لولیک الفرج