اگر چه هنوز هیچ منتقدی در مورد این غزل تقریبا سیاسی اظهار نظر نکرده ولی بنده به عنوان راقم این سطور حس خوبی نسبت به این ابیات دارم و معتقدم این غزل اگر چه از نظر زیباشناختی در سطح عالیی قرار نداره ولی میتونم اونو در بین اشعارم یکی از بهترینها به حساب بیارم
خواب دیدم که خواب آزاد است
در اروپا حجاب آزاد است
مروه شربینی آن طرف ها بود
گفت حتی نقاب آزاد است
خوب و بد واقعا نمایان است
واقعا انتخاب آزاد است
نقد افسانه ی هولوکاست
مثل آهنگ پاپ آزاد است
مثل شیطان پرست و فتنه پرست
راه اسلام ناب آزاد است
توی این عالم پر از شداد
کاوه سان انقلاب آزاد است
از برای خدا نه بهر غذا
تا ابد اعتصاب آزاد است
بعد طوفان برای فاجعه ها
بهر حق التهاب آزاد است
چند روز است غرب مهتابی است
گفتن از آفتاب آزاد است
نغمه آفتابگردانها :
«آفتابا بتاب» آزاد است
تشنگی داستان دنیا بود
حال رویای آب آزاد است
این شعرو درست نمی تونم طبقه بندی کنم ولی حس می کنم خوب از آب در اومده ولی خوب من آینه ای بهتر از نظر خوانندگان خوبم ندارم حتما اونو از من دریغ نکنید
سلام
کارگردانان دون بس یکه تازی می کنند
خوب می دانید با دل نیز بازی می کنند
یک فضائی ساختند اینجا که بیش از هر کسی
بی نمازان ادعای عشق بازی می کنند
ترکها را خنگ می نامند و با جادوگری
راز اعجاز خدا را شعر تازی می کنند
بس که در آنسوی دنیا منجی عالم شدند
ادعای خلقت ما را مجازی می کنند
کافشین یک شعر می گوید در آنجا صد هزار
داستان را با منیت صحنه سازی می کنند
گر نیائی دیگر اینجا کارمان زار است زار
بهر یک بازی یلان گردن درازی می کنند
حس می کنم هیچ چی که نباشه مثل قطره آبی که یک زنبور برای آتش حضرت ابراهیم اورده بود
خدایش بعضیا چقدر پر رو تشریف دارند که با وجود N گروه ناظر بین المللی حالا میخواند با ادعای تقلب توی عراق نامنی رو بیشتر کنند ، عراقی که همین طوری کلی نامن هست تا بهانه حضور آمریکائی های تروریست و تروریست پرور رو فراهم کنه وای به حال وقتی که بخواند با این اسم رمز به مردم عراق حمله انتحاری بی حد حصر کنند خلاصه این ادا و اصولهای بعضی ها بهانه ای شد که تو نخ ساختن یه شعر در مورد تقلب باشم !
از تقلب بگویمت بنگر ؛ ادعا کردن حقوق بشر !
بازتعریف واژه ای مبهم می شود رویکرد قوم شرر
خوب بنگر به کار صهیون ها ادعاهای طنز میمون ها
ادعا می کنند آزادی هست فرزند دیو چون دلبر
ادعا می کند دموکراسی مثل مصر و کمی کرواسی
رأی گیری چقدر وسواسی لیک از آل سعود هم بدتر
ادعا می کند مبارزه با ترور و جنگ و فتنه و بلوا
لیک تا می تواند و شدنی است می کشد سوی کودکان لشگر
ادعا می کند نجات زمین فیلمهای عجق بیا و ببین
ولی از گازهای گلخانه می کند پر جهان به بحر و بر
ادعا می کند به جای مسیح منجی آخرالزمان شده است
لیک با کارهای دجالی به در آورده از مسح پدر
ادعا می کند خبر آزاد ؛ ادعا می کند بشر آزاد
ولی از حبس صد گزارشگر نیست اصلا به دست خویش خبر
ادعا می کند حقوق زنان می کند زن اسیر اهرمنان
دختران را به بردگی برد این دایه مهرباتر از مادر
این تقلب دگر چه خوب و چه بد خب دگر شاخ و دم نمی خواهد
کو تقلب نگاه کن بنگر این ایالات حیله گر پرور
گشت شیطان جانی سابقه دار
بهر اغفال من و تو بی قرار
در کلاس تفرقه اولاد او
می شنیدند از لبش اوراد او
نسل انسان را فقط تنها کنید
با غرور و کینه از هم وا کنید
از نژاد و جنس برتر دم زنید
با منم آتش به این آدم زنید
داد مردان را بگیرید از زنان
از حقوق زن شود کر آسمان
زن مگر ماشین اولاد آوریست
مرد پر قدرت ذلیل دیگریست
زن چرا اینجا مطیع شوهر است
مرد حمال است آیا یا خر است
مرد بی زن یا زن بی مرد را
باد خواهد برد فردِ فرد را
ترکها در چنگ شیرازی اسیر
گشته ایران مال ترکان ای بصیر
ترکها تا حال حاکم بوده اند
فارس ها ما را معلم بوده اند
این عرب غارتگر تاریخ ماست
فارس آن اسلام را داده هواست
کردها مظلوم سه کشور شدند
بختیاری ها چرا کمتر شدند
بود ایران ملک ایرانشهریان
سیستان مسدود شد همشهریان
سنیان در سنت پیغمبرند
شیعیان بی دین و گبر و کافرند
یا نوشته بر در باغ جنان
غیر شیعه کافرند آن دیگران
دیگران ظالم ترین در عالمند
ما فقط خوبیم مای مستمند
آریایی ها نژاد برترند
دیگران هم بربری هم بربرند
غرب وحشی، غربیان بی مادرند
شرقیان را می شناسم من خرند
سیستان دریای عمان تا به کی
یا خلیج از آن ایران تا به کی
ارتشی ها برترین رزم آورند
از سپاهی ها همیشه برترند
یا که آمار شهیدان سپاه
ده برابر بیشتر شد کن نگاه
روستائی ها عوام و مسخره
شهریان بی عار بی کار و سره
آخر ای ملت چرا حاجی قوام
حاج آقا بنشین عبادت کن تمام
سالمندان اهل دنیایی دگر
یا جوانان در گناهان غوطه ور
گر شود بنزین مزدایی تمام
رنگ آبی نیست قرمز را به کام
آری این شیطان بزرگ و کوچکش
پر طرفدار و خریدار و تکش
روز و شب در فکر نابودی ماست
دائما در فکر مردودی ماست
تا غرور حرص و ترس و کینه را
سربرد گیرد صفای سینه را
جمله ادیان به جز یک کیش نیست
خالقی جز حی داور بیش نیست
شیعه و سنی و ترک و گیلکش
از عرب تا فارسی و ازبکش
مخزن مردان مرد عاشق اند
شیرزن خیزان پاک لایق اند
ملک قزوین از رجایی گشته بام
موطن علامه و قائم مقام
باشد آذربایجان سالار ما
چون سر ایران بود سردار ما
چون صحاح سته سنی نویس
رافضی بودند و ایرانی و خیس
نیست جائز سخره بر خلق خدا
تا نگردد خشکسال ارض و سما
شمارش می کنم فریاد ها را
فرا می خوانم امشب بادها را
برای رعد هم برنامه دارم
که رسواتر کند بیداد ها را
برای آب و آتش خون و شمشیر
فراخوان می دهم فرهاد ها را
که شیرینی در این عالم نمانده
بریدند از ستم شمشاد ها را
غروب شهر غزه غرق خون شد
سحر کو تا کشم جلاد ها را
خجالت چیزی خوبی هست اما
فدا شد نسل ما افسادها را
ارارتور آریائی پارت سامی
جدا کردند اینجا یادها را
برای کافشین دنیای تلخی است
تمسخر می کنند آزاد ها را