اگر چه هنوز هیچ منتقدی در مورد این غزل تقریبا سیاسی اظهار نظر نکرده ولی بنده به عنوان راقم این سطور حس خوبی نسبت به این ابیات دارم و معتقدم این غزل اگر چه از نظر زیباشناختی در سطح عالیی قرار نداره ولی میتونم اونو در بین اشعارم یکی از بهترینها به حساب بیارم
خواب دیدم که خواب آزاد است
در اروپا حجاب آزاد است
مروه شربینی آن طرف ها بود
گفت حتی نقاب آزاد است
خوب و بد واقعا نمایان است
واقعا انتخاب آزاد است
نقد افسانه ی هولوکاست
مثل آهنگ پاپ آزاد است
مثل شیطان پرست و فتنه پرست
راه اسلام ناب آزاد است
توی این عالم پر از شداد
کاوه سان انقلاب آزاد است
از برای خدا نه بهر غذا
تا ابد اعتصاب آزاد است
بعد طوفان برای فاجعه ها
بهر حق التهاب آزاد است
چند روز است غرب مهتابی است
گفتن از آفتاب آزاد است
نغمه آفتابگردانها :
«آفتابا بتاب» آزاد است
تشنگی داستان دنیا بود
حال رویای آب آزاد است
روزی پدری پر از فضائل
رفت از بر خاندان جاهل
از مدرسه کودکش می آمد
برخورد به لاتی از رذائل
گفتش که پس از پدر تو باشی
بر مرتبه اش ز خلق نائل
بردش پس آنچه هست روشن
کردش ز جهان و خلق غافل
آمد پسرک به مادرش گفت
امروز منم مراد کامل
خندید به طفل و گفت مادر
باید که کنی ز بر رسائل
هم بعد بلوغ با نمازت
همواره بکوش در نوافل
هم آنچه پدر شناخت بشناس
حل کن تو جدید در مسائل
از کبر و غرور طفل گفتا
هستند به من که خلق قائل
آنروز گذشت و روزگاری
گشت آن پسرک بزرگ و عاقل
با نام پدر همیشه می رفت
در مجلس شاه و بزم و محفل
روزی ز قضای روزگاران
افتاد میان خلق مشکل
آمد به میان و حکم فرمود
بی منطق و مدرک و دلائل
در بهت فتاده بود خلقی
ناگاه زبان گشود فاعل
گفتا که مرا اگر شناسی
گفتم به میان آن جداول
گیرم پدر تو بوده فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل