1 چرا منی که ادعای شیعه بودن دارم به دنبال اندکی شناخت بیشتر از ائمه و
معصومین نیستم ؟؟!
2 چرا با این که ادعا می کنم سیاست من برای زندگی شخصی و اجتماعی
ام سیاست اسلامی سیره و روش آن حضرات را مطالعه و بررسی نمی کنم ؟؟!
3 چرا نسبت به برگزار نشدن یا کمرنگ برگزار شدن مراسم بزرگداشت شهادت و ولادت آن
حضرت اعتراض نمی کنم و سعی در اصلاح این روش و ارائه مطالب و موضوعات بهتر نمی کنم
؟؟!
4 چرا در این روز سیاه نمی پوشم ؟؟!
5 چرا نسبت به ارائه مطلبی هرچند نامتناسب به این مناسبت از یکی دو روز قبل
اقدام نمی کنم ؟؟!
6 چرا کمتر جرأت شعر گفتن در مورد آن حضرات را به خودم می دهم ( که این دیگر
طبیعی است )
7 چرا آرزو نمی کنم در این روز موفق به زیارت ضریح مطهر آن حضرت در کاظمین و
عتبات مقدسه شوم یا اقلا زیارتی از دور بخوانم
سال 82 بود و من دانشجوی سال سوم ادبیات پیام نور تبریز ، دانشجوئی که احساس می کرد حرفهای گفتی زیاد داره اما کسی نمی شنوه و یواش یواش داره همه زیبائی های دلشو می پوسونه وقتی یه رز هفت رنگ زیبا دیده باشید یه همچی حالی دارید می خواین به همه نشونش بدید ...
چند بار چند تیکه کاغذ نوشتم و انداختم توی صندوق نشریه بسیج دانشجوئی( نشریه فردا ) ولی انگار نه انگار مث اینکه کسی نمی دیدشون تا اینکه با شـــهید سید جعفر موسوی آشنا شدم اون روزا سید ما رئیس بسیج دانشجوئی بود و اختیار دار نشریه منم اونجا یه فکری به سرم زد : باهاش رفیق شیم و از رانت انتشاراتیش استفاده کنیم ؛ همین بود که در درددلو باز کردمو بعد اینکه کلی خودمو تحویل گرفتم و گفتم سید جان ما حیفیم و از این حرفا که جامعه علمی از ما محروم نمونه و کلی قلمبه دیگه فکر کنم سید هم مثل آدمای ندید بدید و بی سواد داشت گوش می کرد و ما رو تأئید می کرد آخر سر هم بهم قول داد که حرفامو براش بفرستم و چاپ کنه تا این که این غزلو براش فرستادم ( که انصافا هم غزل بدی نشده ) :
مخلوق تو شد تا که به دل جا بکند عشق
این گونه مهیای تو دلها بکند عشق
در سجده دل ار بهره تماشای تو برخاست
بر ساحل دل حمله چو دریا بکند عشق
دنیا و قیامت چو دو پروانه عشقند
پروا نکند قتل دو دنیا بکند عشق
پروا نکند اهل بنادر بشود غرق
از قتل کسی کی شده پروا بکند عشق
روی تو بود نیک و خصال تو بود خوب
در هجر تو دل را پر خونابه کند عشق
صبر و غم عشق تو به یک سینه نشد جمع
در برگ شرف نقد شکیبا بکند عشق
شعرم چاپ شد و همه صفحه آخرو مال خودش کرد یه صفحه وسط هم بچه های نشریه کلی تحویلمون گرفتند و مخصوصا از همه با حال تر اینکه نوشته بودند سید ما شونصد بار نامه مو از بالا به پائین و از پائین به بالا خونده و کلاس گذاشته و افه اومده و من هم الان بعد از سالها هنوز وقتی اون قسمتو می بینم شونصد بار می خونمش این که یکی از دختر خانومای نشریه گویا نوشته بودند که نشریه ما هر روز دارد کریم تر می شود و موهای ما سفید تر خلاصه این که کلی چالمون کردند زمین
چند ماه بعد .................
رجب و شهریور 1382 هجری شمسی
من پشت در دانشگاه چشمم به یک کاغذ افتاد ( شهید سید جعفر موسوی )
و دستم شل شد... کتابامو برداشتم رفتم تو سید رفته بود روی میز دفتر نشریه یه نسخه از نشریه آذرپیام بود و صفحه آخر نشریه مقاله سید ما : ( گفتم مقاله ؟! یه غزل سپید ؟! )
:
اشک اگر می تواند جاری نشود
...
زمان اگر مرد است تا مرز صبح پیش برود و مرا هم با خود ببرد !!!!!!!!!!!!!!
ای مرغ چمن عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
قربان تو که نام تو را میــتوان شنیــد این شور را به حد طلب میتوان چشید تو از تبار غربت زیبــای احمدی تو پاره دل گل گلها محمدی گویا علی به جای دلت راه می رود چاهی نمانده است و پی چاه میرود نور نگاه فاطمه در چشمهای توست چون نسل فاطمه همه در کربلای توست تنهائی قشنگ تو میراث مجتبی است هم کربلا و جنگ تو میراث مجتبی است قربان تو که نام تو نور است یا حسین رمز شب و دعای ظهور است یا حسین سجاد تو نمایش جانبازی خداست عرفان کلام اوست شهید گل فناست سقای تو به دست جهان آب می دهد بوی غریبی گل مهتاب می دهد با زینبت نماد صبوری انبیاست در اکبرت طراوت زیبای اولیاست از قاسم برادرت الماس شرمگین زو لفظ عشق و کلمه احساس شرمگین انصار تو مفسر آیات اعظم اند تاج فرشتگان خدای محرم اند
دیماه 86 (با جابجائی چند حرف) |
محرم رسید
و همه چیز تمام شد
اینک تصویر زیباترین فاجعه آفرینش
هر که باشیم دیگر نمی توانیم سربالا بگیریماز ارازل و اوباش گرفته تا نخبه و عالم و زاهد زن و مرد شیعه و سنی با دین و بی دین مسلمان و مسیحی شاعر و لال پیر و جوان
ببینید زیباترین فاجعه آفرینش را
و چه سرشکستگی سنگینی چه مصیبت عجیبی و چه مصیبت زیبائی
بنگرید به زیباترین فاجعه آفرینش
السلام علیک یا رسول الله
السلام علیک یا علی ابن ابی طالب
السلام علیک یا فاطمة الصدیقه
السلام علیک یا ابامحمد یا حسن ابن علی
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک بنفسی انتم فزتم و فاز من معکم یالیتی کنت معکم فافوز فوزا عظیما
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
ای تکسوار لحظه های عاشقانه
ای زینت آئینه های بی بهانه
در جان پاکت کربلایی زهر خورده
تشنه ترین جانباز طوف هفتگانه
بیت الحرام حرمتت در عرش برپاست
ای آبروی مسجد و محراب و خانه
تنها تورا بیمارها بیمار خواندند
فریاد از ظلم نهانی زمانه
حک کرده بر کتفت جوال نان و خرما
بیمار را ره نیست بر رزم شبانه
ما را به اسرار صحیفه ره ندادی
ورنه زشعرم چوب در می زد جوانه
خاک مزارتان همیشه آفتاب است
چار آفتاب بیکران و بی کرانه
مدح شما ها در سکوت شاعران است
وقتی به پایان می رسد شعر و ترانه
کی این عذاب ثانیه ها را رقم زدند
حال فرشتگان خدا را به هم زدند
ما را کنار یاد شقایق رها کنید
بی ادعا چو سنگ به کاخ ستم زدند
انانکه در مقابل طوفان نفس خویش
در التهاب نحس دقایق قدم زدند
ما مردمان عافیت و ننگ نیستیم
از ابتدا در این ترانه تماما قلم زدند
حرف از صعود کفر در آنان نبود و نیست
بر قله بلند سعادت علم زدند
گاهی هم از دقایق شب بی ریا و مست
از عشق حق پیاله می دم به دم زدند
بیدارمان کنید شهیدان کوی دوست
کابوس ها چه قرعه به تاراج جم زدند