نمایش همزمان در یک خط کوتاه
حکم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ( که مجوز افتا را برای طلاب علوم دینیه صادر می کنند ) در مورد شیخ یوسف صانعی مبنی بر مرجع نبودن او خشم ضد انقلاب خارج نشین ( که ید طولائی در اهانت به قرآن و عترت دارند ) را برنگیخت ؛به طوری که مثلا سایت بالاترین ( که ارسال کننده گان مطالب آن باید حداقل 15000 درجه خباثت داشته باشند و خباثت باید از تک تک کلمه هایشان بچکد ) دیشب با مطلبی توهین آمیز به آن آیات عظام که در برابر بدعتهای شیخ موضع گرفته اند اهانت کرد
گفتنی است شیخ یوسف صانعی اخیرا با فتاوائی عجیب که مخالف مسلمات مذهب شیعه و بعضا حتی اهل تسنن است ربا را در قرض های غیر اضطراری حلال 1 ؛ ارث بردن کافر از مسلمان را صحیح2 ؛حکم ارتداد را در صورت از روی علم و آگاهی بودن متفاوت3 دیه زن را که به حکم اسلام نان آور خانواده نیست و خسارت آن شکلی دیگر است برای اولین بار در اسلام مساوی دیه مرد می داند 4 که همه این چهار مورد نه تنها در مذهب تشیع بلکه در میان اهل تسنن نیز برای اولین بار اتفاق می افتد و ایشان برای این فتاوا باید قبلا اعلام عصمت و رسالت می کردند که متأسفانه فراموش شده
پس با چنین اوصافی وقتی کسی که خود را مرجع می داند با قرآن و سنت و عترت اینگونه برخورد می کند نباید زیاد از یک لات بی سروپای چاله میدانی انتظار داشت که حرمت قرآن و امام حسین را نگاه دارد
1) توضیح المسائل، ص 382 .
2) روزنامهی اعتماد ملی، 11/11/84، ص 7 .
3) روزنامهی صدای عدالت، 12/11/84، ص 11
4) روزنامهی کارگزاران، 23/6/86، ص 6 .
در سایت رجا نیوز موارد بیشتری از فتاوای خارج اختیار مراجع صانعی آمده است که در ادامه مطلب درج می شود
/blogextendedpost>
با صدور بیانیه ای اعلام شد:
استدلالات فقهی فضلای حوزه در رد بدعتهای فقهی صانعی
جمعی از فضلا و اساتید حوزه علمیه قم با انتشار بیانیه ای مبانی فتاوای و نظرات فقهی شیخ یوسف صانعی را به چالش کشیدند.
به گزارش رجانیوز متن این بیانیه فقهی و علمی به این شرح است:
بسماللَّه الرّحمن الرّحیم
فتاوای آقای صانعی در عیار فقاهت
/s1>مقدمه
/s1>/s1>/s1>سالیانی است که آقای یوسف صانعی فتاوای غریبی به نام مرجعیت صادر میکند و مدعیاست که این فتاوا را «با همان متد حوزوی» به دست آورده و لذا تصریح نموده که «من غیر از کتاب و سنت و غیر از فقه صاحب جواهر و شیخ چیزی ندارم. آن چه هست مبنای فقه صاحب جواهر و شیخ است».
/s1>/s1>/s1>اینجانبان جمعی از اساتید و فضلای حوزهی علمیه قم حداقل به دو دلیل احساس وظیفه نمودیم تا نسبت به برخی از فتاوای شگفتآور ایشان اعلام موضع کنیم.
/s1>/s1>/s1>1- اگر چه آقای صانعی منتقدان خود را مورد اهانت قرار داده، میگوید : «ما به حکم و اذا خاطبم الجاهلون قالوا سلاماً،/s1> در راه هدف، از همهی آنها صرف نظر کردیم».(1) ولی چند سال بعد مواضعش را تعدیل نموده و فرموده که از انتقادات استقبال میکند : «من حتی از آنهایی که بعضاً به صورت اعتراض سؤال میکنند - و لو اینکه اعتراض آنها به صورت توهین هم باشد - ناخرسند نمیشوم بلکه آن را لطف ایشان در حق خودم میدانم و آن را سبب پیشرفت امور و رفع اشکال میدانم».(2)
/s1>/s1>/s1>2- آقای صانعی مستمسک فتوای خود را، کتاب و سنت و فقه فقهای برجسته شیعه معرفی نموده و چنان سخن میگوید که گویی حضرت امام خمینی - قدس سره - مجوز اینگونه فتاوا را برای وی صادر فرموده است!
/s1>/s1>/s1>از این رو ما برخی از فتاوای ضد اجماع و ناپختهی ایشان را نقل و مخالفت آن را با دیدگاه فقیهان سترگ شیعه مخصوصاً حضرت امام خمینی - قدس سره - نشان میدهیم و از وی میخواهیم از شتابزدگی در افتا بپرهیزد و در آموختههایش بازبینی کند و اگر حکمی را نمیداند، سکوت کند که فردا در پیشگاه صاحب دین باید پاسخگوی ابداعات خود باشد.
/s1>/s1>/s1>به نظر میرسد ایشان بدون توجه کافی به قواعد اصولی و فقهی و بیآن که دغدغهی ردّ فروع به اصول را داشته باشد و بدون اشاره به ادلهی احکام، تنها آن چه را به گمان خود مورد نیاز اجتماع میداند، در قالب احکام فقهی بیان میکند، لذا پر فتوا و کم تتبع است و هر روز که میگذرد بر فتاوای عجیب و غریبش میافزاید.
/s1>/s1>/s1>برای آشنایی خوانندگان محترم بعضی از نظرات فقهی وی بیان میشود:
/s1>یکم : تساوی دیهی زن و مرد
/s1>/s1>/s1>امام خمینی ره -(3) و همهی فقیهان شیعه، دیهی زن را نصف دیهی مرد میدانند و بسیاری از آنها به اجماعی بودن این حکم تصریح کردهاند.(4) همچنین فقیهان همه مذاهب اهل سنت دیهی زن را نصف دیهی مرد میدانند، مگر چند تن انگشت شمار از اهلسنت که مخالفت آنها را بهایی نیست، لذا صاحب جواهر میگوید : جملگی مسلمانان براین حکم اجماع دارند.(5)
/s1>/s1>/s1>در مقابل اجماع فقیهان اسلام، آقای صانعی در نسبتی خلاف واقع ادعا میکند: منشأ تفاوت دیهی زن و مرد در زمان شهید بهشتی است. بهشتی در آن شرایط انقلابی این وجه اعتباری را مطرح کرد که چون مرد خرجی میدهد، دیهی وی دو برابر زن است. اصل این مطلب نادرست است ... در فقه شیعه اصلاً این حرفها و این گونه مسائل مطرح نیست. با اعتباراتی که اشکال دارد نمیتوان قانون درست کرد.(6)
/s1>/s1>/s1>بدینگونه آقای صانعی اجماع فقیهان شیعه را انکار نموده، از شهید بهشتی انتقاد میکند که با اعتبارات نمیتوان قانون درست کرد. در حالی که دلیل ارائه شده از سوی آن شهید از روایات گرفته شده است.
/s1>/s1>/s1>مطلب دیگر اینکه وقتی از آقای صانعی در مورد دیهی زن و مرد سؤال میکنند، میگوید: دیه زن و مرد مساوی است قضاءً لا طلاق ادلة الدیه و عدم دلیل برتقیید .(7)
/s1>/s1>/s1>در صورتی که که شیخ طوسی دلیل نصف بودن دیهی زن را اجماع و روایات میداند(8) و صاحب جواهر، روایات باب را متواتر میخواند،(9) همان روایاتی که از پیامبر(ص) و ائمه (ع) نقل شده و مقیّدند و به صراحت دلالت بر نصف بودن دیه دارند.(10)
/s1>دوم : ردّ فاضل دیه
/s1>/s1>/s1>امام خمینی ره -(11) و همهی فقیهان شیعه در صورتی قصاص مردِ قاتل را در مقابل زنِ مقتول جایز میدانند که اولیای زن، فاضل (زیادی) دیهی قاتل را به ورثهاش بپردازند که نصف دیهی مرد است و این حکم اجماعی است.(12) در مقابل، فقیهان اهل سنت جز اندکی از آنها ردّ زیادی دیه را لازم نمیدانند.(13)
/s1>/s1>/s1>آقای صانعی برخلاف اجماع فقیهان شیعه و با پیروی از جمهور فقیهان اهلسنت، ردّ فاضل دیه را لازم نمیداند، در(14) حالی که صاحب جواهر میگوید: روایات مستفیض و متواتر این معنا را اثبات میکند.(15)
/s1>سوم : متعه
/s1>/s1>/s1>آقای صانعی گفته است/s1> : «مشروعیت عقد موقت و متعه، فیالجمله برای مواقع اضطراری همانند جنگهای طولانی، جزو مسلمات مذهب شیعه است و همان طور که مرقوم شده مشروعیتش برای موارد اضطرار است».(16)
/s1>/s1>/s1>مدتی بعد با صراحت میگوید: «اساساً عقد موقت در اسلام برای رفع ضرورت است، نه عیاشی مشروع یا عدل
/s1>ازدواج دائم قرار گرفتن، بنابراین برای کسانی که همسرشان در اختیار آنها است و میتوانند غریزهی جنسی را به وسیله همسر اطفا نمایند، عقد موقت مرد نسبت به زن مسلمان، به نظر این جانب، محل اشکال، بلکه محکوم به منع و عدم جواز است.»(17)
/s1>/s1>/s1>نظر آقای صانعی در منوط کردن جواز ازدواج موقت به وجود اضطرار همان دیدگاه قدیمی فقیهان اهلسنت است و اساساً نخستین فردی که قید «اضطرار» را دخیل در جواز متعه دانست، خلیفهی دوم بود که در دفاع از تحریم متعه گفت :/s1> «همانا رسول خدا(ص) متعه را در زمان ضرورت حلال کرد و اکنون مردم در آسایشاند».(18)
/s1>/s1>/s1>برخلاف آقای صانعی، فقیهان شیعه اجماعاً ازدواج موقت را جایز میدانند و هیچ کدام آنها جواز آن را مقیّد به قید اضطرار نکرده است.(19)
/s1>چهارم : محرمیت فرزند خوانده
/s1>/s1>/s1>وقتی دربارهی محرمیت فرزند خوانده با اطرافیان از آقای صانعی سؤال میشود، فتوا میدهد: فرزند خوانده گرچه فرزند اصلی نمیباشد، لیکن چون اطلاع دادن و متوجه شدن او به فرزند خوانده بودن برای او حرج و مشقّت ولو روحی - که معمولاً چنین است - دارد، از جهت محرمیت حکم فرزند اصلی را داشته و همه محارم فرزند اصلی به او محرم میباشند و جزو محارمش از حیث محرمیّت محسوب میشوند و در محرمیّت ذکر شده، فرقی بین نسبی، مانند دایی و عمه و یا سببی، مانند مادر زن و یا مادر شوهر و غیر آنها نبوده و نیست.(20)
/s1>/s1>/s1>فقیهان شیعه تاکنون هرجا که دربارهی ایجاد محرمیّت با فرزند خوانده اظهار نظر کردهاند، تنها به محرمیّت از راه رضاع یعنی شیر دادن و ازدواج اشاره کردهاند، از جمله خود آقای صانعی در پاسخ مقلدانش، پیش از این تنها به همین دو راه اشاره کرده است(21) و دیده نشده که فقیهی برای اثبات محرمیّت، آن هم برای نزدیکان سببی و نسبی به قاعده نفی حرج استناد کرده باشد. از طرز استدلال آقای صانعی دانسته میشود که وی به درستی مفاد قاعدهی لاحرج را در نیافته است.
/s1>پنجم/s1> : ربا در قرضهای استنتاجی
/s1>/s1>/s1>آقای صانعی فتوا میدهد : اگر کسی که قرض میدهد، شرط کند که زیادتر از مقداری که میدهد بگیرد، در صورتی که قرض استنتاجی (تولیدی و اکتسابی) باشد به این معنا که شخص برای گذران زندگی و تهیهی نان شب خود و یا ورشکستگی و بیچارگی قرض نمیکند، بلکه برای کسب و ساختن خانه و امثال آنها - که برای استنتاج است - قرض میکند، عدم حرمت قرض ربوی استنتاجی - که نه تنها باعث جلوگیری از معروف و تجارت و کسب و کار نمیشود، بلکه وسیلهای برای رونق بازار و اقتصاد سالم است -/s1> خالی از قوت نیست، هر چند احتیاط در به کار بردن حیل در این قسم ربا و زیاده مطلوب است، ولی اگر قرض ربوی استهلاکی باشد؛ یعنی برای نیاز و رفع احتیاج زندگی است، حرام و در حکم جنگ با خدا و رسول او است و هیچ حیلهای مجوّز آن نیست.(22)
/s1>/s1>/s1>فقیهان شیعه(23) و سنی(24) اجماع دارند که به طور کلّی اگر در قرض، شرط شود که هنگام باز پرداخت، مقداری به مبلغ بدهی افزوده شود، ربا و حرام است و تا قرن حاضر کسی در این حکم تردیدی نداشت تا اینکه با نفوذ اقتصاد سرمایهداری در کشورهای اسلامی برخی از عالمان اهل سنت، مانند رشید رضا و عبدالوهاب خلاف، این شبهه را مطرح کردند که آن چه اسلام تحریم کرده خصوص بهرهی قرضهای مصرفی و استهلاکی است و شامل بهرهی قرضهای تولیدی و استنتاجی نمیشود و متأسفانه آقای صانعی بدون مطالعه کافی و دقت در آیات و روایات اهلبیت در این دام افتاده و این فتوا را داده است، حال آن که فضلای حوزهی علمیهی قم به خوبی به شبهات مزبور پاسخ گفتهاند.(25)
/s1>ششم/s1> : پاک بودن پوست غیر مذکی
/s1>/s1>/s1>آقای صانعی گفته است : به نظر اخیر این جانب، چرمها و پوستهای تهیه شده در بلاد غیر اسلامی، اگر اطمینان باشد که از حیوانات مردار و میته گرفته نشده (که معمولاً امروزه مخصوصاً با توجه زیادی که به رعایت بهداشت در دنیا مطرح است، چنین اطمینانی وجود دارد)، نجس نیست. زیرا آن چه که نجس است، مردار و جیفه است نه غیر مذکی، همچنین نماز خواندن با آنها چنان چه از حیوان حلال گوشت باشد، مانعی ندارد.(26)
/s1>/s1>/s1>در فقه شیعه، حیوان غیر مذکی، میته محسوب میشود و پوست آن نجس و نماز با آن باطل میباشد و این مطلبی اجماعی است و در روایات معصومان(ع) هم همین معنا به صراحت آمده است(27) حال چگونه آقای صانعی حکم غیر مذکی را از میته جدا میداند، خود باید پاسخ بدهد.
/s1>هفتم : تشکیک در حکم ارتداد
/s1>/s1>/s1>از آقای صانعی میپرسند: آیا افراد میتوانند به صورت واقعی و نه تصنعّی دین خود را تغییر دهند؟
/s1>/s1>/s1>در جواب میگوید : اگر این عمل از روی تحقیق، علم و آگاهی باشد و در واقع آگاهانه منکر دین فعلی خود شود، این مطلب، قابل بحث است اما اگر کسی علم و آگاهی به حقانیت دین خود دارد اما بازدست به انکار آن میزند و مردم هم میدانند این عقیده واقعی او نیست، این چنین کسی مستحق مجازات است.(28)
/s1>/s1>/s1>این گفته آقای صانعی که میگوید «قابل بحث است»، زیر سؤال بردن حکم اجماعی فقیهان مسلمان است، آنان حتی در مورد کسی که یک حکم ضروری دین را انکار کند حکم ارتداد و اعدام را جاری میدانند(29) چه رسد به اینکه /s1>صراحتاً دین خود را انکار کند و تغییر دهد. قیدی که آقای صانعی به عنوان راه نجات مرتد از مجازات مطرح کرده است، یعنی «انکار و تغییر دین از روی علم و آگاهی»، قیدی است که با احراز آن، همه فقیهان مسلمان حکم به مجازات فرد میکنند. صاحب جواهر میگوید: اگر حکم انکار شده، فی حد ذاته امری ضروری از ضروریات دین باشد و کسی که آن را انکار میکند، از ضروری بودن آن حکم نزد اهل دین اسلام اطلاع داشته باشد، با این انکار، کفر وی ثابت میشود، چه این انکار زبانی باشد و از روی عناد گفته شود و چه هم زبانی باشد و هم اعتقاد قلبی او باشد.(30)
/s1>/s1>/s1>شهید ثانی نیز میگوید: ارتداد عبارت است از کفر بعد از اسلام و کفر یا بانیت یا با قول و یا با فعل تحقق میبابد... قول مثل اینکه خدا یا پیامبران را انکار، یا رسول خدا(ص) را تکذیب کند، یا امری را که اجماعاً حرام است حلال، یا امری را که اجماعاً حلال است، حرام شمرد و ضابطهی ارتداد، انکار ضروری دین است و فرقی نمیکند از روی عناد، یا اعتقاد و یا استهزا باشد.(31)/s1>/s1>/s1>بنابراین جایی برای تشکیک در این حکم نیست.
/s1>هشتم : ارث بردن کافر از مسلمان
/s1>/s1>/s1>آقای صانعی میگوید: آیا اسلام حقوقی را برای کسانی که شناسنامهی اسلامی دارند قرار داده است؟ حالا اگر کسی شناسنامهاش او را مسیحی، یهودی، زرتشتی و یا سایر ادیان که با اسلام دشمنی ندارند معرفی کرد آیا این گونه افراد از آن حقوق محروم میشوند، یعنی فرد غیر مسلمان حق ندارد از مسلمان ارث ببرد؟ ... ما چگونه بپذیریم مردی که شناسنامهاش اسلامی است وقتی از دنیا رفت فرزندش که مسلمان نیست و دینی غیر از دین اسلام را برگزیده است وشیره و میوه جان پدر است تنها به علت اینکه شناسنامه اسلامی ندارد از ارث بردن اموال پدر محروم شود.(32)
/s1>/s1>/s1>این گفته آقای صانعی هم برخلاف اجماع مسلمانان است. شهید ثانی میگوید: مسلمانان اتفاق دارند که کفر مانع ارث میشود و کافر از مسلمان ارث نمیبرد.(33)
/s1>/s1>/s1>صاحب جواهر پس از آن که کفر را از موانع ارث میشمرد، میگوید: کافر ذمی و حربی و مرتد و سایر اصناف کافر از مسلمان ارث نمیبرند و در این حکم میان مسلمانان اختلافی نیست.(34)
/s1>/s1>/s1>بنابراین از نظر فقیهان اسلام، این مطلب اثبات شدهای است که شخص مرتد از پدر مسلمان خود ارث نمیبرد و آقای صانعی تحت تأثیر احساسات خود، احکام خدا را به بازی گرفته است.
/s1>نهم : ازدواج مجدد
/s1>/s1>/s1>آقای صانعی گفته است: ازدواج مجدد مرد بدون اجازهی همسر اول، خلاف شرع، حرام و معصیت است. در صورتی که رضایت زن اول وجود نداشته باشد، حتی اگر مرد تمکن مالی هم داشته باشد، ازدواج مجدد وی حرام است.(35)
/s1>/s1>/s1>و براین گفتار افزوده است : ازدواج مجدد بدون رضایت همسر اول ... از نظر شرعی جرم است و اگر زن اول بعد از عقد زن دوم رضایت ندهد، این عقد اثر حقوقی ندارد.(36)
/s1>/s1>/s1>آقای صانعی در این مسأله برخلاف اجماع مسلمانان فتوا داده است. علامهی حلی میگوید: فقیهان همه شهرها در همه سرزمینها و زمانها اتفاق دارند که برای مرد آزاد جایز است چهار زن آزاد را به عقد دائم خود در آورد.(37)
/s1>/s1>/s1>بعضی از فقیهان در توضیح سخن علامه گفتهاند : این گفته صراحت دارد در اینکه احدی از مسلمانان با جواز ازدواج با چهار زن مخالفت نکرده است، با وجود آن که در سایر مسائل فرعی زیاد اختلاف دارند. هر کس قایل به عدم جواز شود منکر صریح قرآن است و مخالف همه اهل اسلام ... و اگر کسی این را انکار کند، مرتد است، چون ضروری دین را انکار کرده است.(38)
/s1>/s1>/s1>روایات فراوانی نیز بر جواز گرفتن چهار زن دلات دارد.(39)
/s1>/s1>/s1>ضمن اینکه تا به حال بین فقیهان مسلمان دیده نشده است که کسی ازدواج مجدد را مشروط به رضایت زن اول کند، این شرط را آقای صانعی بدون دلیل شرعی، از جانب خود ابداع کرده است. اگر چنین شرطی ملاک باشد حکم ازدواج مجدد در قرآن «فانکحوا ماطاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع»/s1> تقریباً لغو است، چون کمتر زنی است که برای ازدواج دوم شوهرش اجازه بدهد.
/s1>/s1>/s1>البته آقای صانعی به این ابداعات قانع نیست و چنان مینماید که در آینده قصد دارد در بسیاری از احکام دین تجدید نظر کند. نکتهای که در اینجا تذکر آن لازم مینماید این است که چرا مراجع محترم تقلید، مدرسین حوزه و فضلای محترم با مماشات به فتواهای شگفت آقای صانعی مینگرند، در صورتی که نشر چنین بدعتهایی که با کنار نهادن معیارهای علمی حوزوی انجام میگیرد گذشته از آن که ضربه کاری بر میراث فقیهان بزرگ شیعه است برای طلاب جوان و تازه کار، روشی نا مبارک و غلط را آموزش میدهد که مفسده آن در آینده آشکار خواهد شد.
/s1>
.......................................................................................
1) در دیدار با رئیس/s1> مرکز پژوهشهای زنان، 24/7/79 .
2) روزنامه اعتماد، 14/2/85، ص 2/s1> .
3) تحریر الوسیله، ج 2، ص 558، مسألهی 26
4) شیخ طوسی، کتاب الخلاف، ج 5، ص 254، مسأله 63؛ مقدس اردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان، ج 14، ص 322؛ سیدمحمد جواد حسینیعاملی مفتاح الکرامة، ج 21، ص 175/s1> .
5) جواهر الکلام، (15 جلدی) جلد 15، ص 175 .
6) روزنامهی کارگزاران، 23/6/86، ص 6 .
7) روزنامهی شرق، 12/3/86، ص 5 .
8) کتاب الخلاف، ج 5، ص 254 .
9) جواهر الکلام (15 جلدی) ج 15، ص 276 .
10) کتاب الخلاف، همانجا؛ وسائل الشیعه، ج 29، ص 205-206، ابواب دیات نفس، باب 5، ح 1-4؛ مستدرک الوسائل، ج/s1> 18، ص 300-301، ابواب دیات نفس، باب 5، ح 1-3. روایات ردّ فاضل دیه هم براین موضوع دلالت دارد. رک.: وسائل الشیعه، ج 29، ص 80-87 ، روایات، باب 33، از ابواب قصاص نفس.
11) تحریر الوسیله، ج 2، ص 519 .
12) جواهر الکلام (15 جلدی) ج 15، ص 50-51 .
13) کتاب الخلاف، ج 5، ص 145؛ بدایة المجتهد، ج 2، ص 395 .
14) در دیدار با رئیس مرکز پژوهشهای زنان، 24/7/79؛ هفته نامهی گوناگون، 8/6/82، ش 28، ص 6 .
15) جواهر الکلام (15 جلد) ج 15، ص 51 .
16) روزنامهی توسعه، 13/5/81، ص 1 .
17) روزنامهی کارگزاران، 16/3/86، ص 14 .
18) جواهر الکلام (15 جلدی) ج 10، ص 708 .
19) سیدعلی طباطبایی، ریاض المسائل، ج 10، ص 272؛ سیدمحمد عاملی، نهایة المرام، ج 1، ص 221؛ یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ج 24، ص 113؛ کتاب الخلاف، ج 4، ص 341 .
20) روزنامهی اعتماد، 18/3/83، ش 563، ص 2 .
21) مجمع المسائل، ج 1، ص 431س 1304؛ ص 432، س 1305؛ ص 436، س 1317.
22) توضیح المسائل، ص 382 .
23) جواهر الکلام (15 جلدی) ج 9، ص 8 .
24) موفق الدین بن قدامه و شمس الدین بن قدامه، المغنی و الشرح الکبیر، ج 4، ص 390 .
25) برای مطالعه رجوع شود به. ربا، پژوهش ممتاز واحد تحقیقات اقتصادی جامعه مدرسین، ص 299-308 .
26) روزنامهی شرق، 28/5/83، ص 4.
27) رک : مستمسک العروة العروثقی، ج 1، ص 323؛ مأة قاعدة فقهیة، ص 163-164؛ تحریر الوسیله، ج 1، ص 144، مسأله 10؛ المبسوط فی فقه الامامیه، ج 6، ص 284 .
28) روزنامهی صدای عدالت، 12/11/84، ص 11 .
29) رک : موسوعة جمال عبدالناصر الفقهیه، ج 4، ص 252-254؛ التنقیح فی شرح العروة الوثقی، ج 2، ص 60-61؛ ذکری الشیعة، ج 1، ص 115؛ کشف اللثام، ج 1، ص 402؛ مجمع الفائدة و البرهان، ج 13، ص 314؛ ایضاح الفوائد، ج 4، ص 547؛ مفتاح الکرامة، ج 1، ص 245 .
30) جواهر الکلام (15 جلدی) ج 12، ص 458-459 .
31) الروضة البهیة، ج 2، ص 391 .
32) روزنامهی اعتماد ملی، 11/11/84، ص 7 .
33) مسالک الافهام، ج 13، ص 20 و مانند آن: ریاض المسائل، ج 14، ص 209 .
34) جواهر الکلام (چاپ داراحیاء التراث العربی) ج 39، ص 16؛ کفایة الاحکام، ج 2، ص 791 .
35) روزنامه اعتماد،/s1> 29/5/86، ص 1 .
36) روزنامهی آفتاب یزد، 17/9/86، ص 9 .
37) تذکرة الفقها (چاپ قدیم)، ص 638 .
38) مدارک العروة، ج 29، ص 17 .
39) وسائل الشیعه، ج 20، ص 517-519، احادیث باب 1 و 2 .