در پاسخ به شعر موهن چاه ....
دیگر بهانه سفرم را من نگیر
حاجت نده دو چشم ترم را زمن نگیر
گفتند زائران تو دنبال حاجتند
پس حاجت پر از شرررم را زمن نگیر
می گفت قاطری شده اسبی کنار چاه
این گونه راحتم تو خرم را زمن نگیر
بیکارم عاشقم که برای تو آمدم
شغل دگر نده سفرم را زمن نگیر
چیزی نخو استیم و تو دادی سعادتی
پس گریه های بی اثرم را من نگیر
شکر خدا که نعمت بی حد به بنده داد
اما تو عشق در به درم را زمن نگیر
نشناختم اگر چه شها چاه جمکران
این کاف و شین شعله ورم را زمن نگیر
به قول خودمان :
«در زمان ما - اون قدیم قدیما -لازم نبود کسی خودش رو خسته کنه و بگه :خواب دیدی خیر باشه بلکه کافی بود مثلا به طرف بگه : رفتی دانشگاه دیگه؟! تا دوریالی از جیب مبارکش سقوط کند»
کلمه دانشگاه یا به قول فرنگی ها «یونیور سیتی » در روزگاران قدیم همیشه در کنار بار معنایی مثبتی که داشته در همراهی لفظ پر طمطراق دانشجو عوام الناس را به یاد شهر علم و جستجوی علم انداخته و این دانشگاه همان جایی است که امروزه قرار است در کشور ما 90% داوطلبین وارد آن بشوند
بنده صرف نظر از این که با استعدادی سرشار «البته به علت تنبلی و...»7سال از عمر شریفم را برای اخذ مدرک لیسانس ادبیات فارسی در چنین مکانی گذرانده ام شاید با دقتی بیشتر از شاگرد اول ها کتابها را خوانده ام و در کتابهای درسی با موارد بسیار جالبی مواجه شده ام :
«یکی این که مثلا کتاب تاریخ ادبیات ما «پیام نور» را که از آثار باستانی و مربوط به کاتبان مطبع ارامنه جلفای اصفهان که تحت لیسانس دولت عِلیّهِ «اِلیّه!؟» بریتانیای کبیر بوده (حافظ را جبرگرا و سنی معرفی نموده است ) بله همان حافظی که میفرمود:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
یا:
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک»
وموردی دیگر:
در صفحه 52 کتاب انواع ادبی آمده بود معشوق شعر عرفانی همان معشوق پیشرفته شعر غنایی است که دیگر بارش دین و دانش را میتوان به وضوح در چنین کتابهایی دید
و یا موردی دیگر این که ما کتابی به نام مبانی عرفان و تصوف!!؟؟ داشتیم که در آن همان طور که از اسمش پیداست عرفان و تصوف را یک چیز پنداشته و به شرح (احوال عارفین «شما بخوانید متصوفه» البته به غیر از عارفان واقعی «ائمه » و امثال حافظ) پرداخته
«و چقدر بدبختند اونهایی که باید نقش دزد و جانی و فقیر بازی کنند »
اینو شما نوشتی توی ... خیلی دوست دارم راجع به این موضوع باهات حرف بزنم بعد سوالهای احتمالی بعدی که ممکنه پیش بیاد رو هم اگه بلد باشم جواب بدم
ولی حیف که با وجود این که برای سولات جواب دارم به اون صورت امکانش نیست
اون وقت باید یه چند کلمه فهرست وار به عرض برسونم یه کمی گوشی دستتون بیاد
و منتظر سوالهای احتمالیت توی اون وبلاگی که دیدی باشم
ولی خواهش میکنم زود قضاوت نکن
اولا بنا به نظر بعضی از شیعه قبل از این که اهل این دنیا یواش یواش تشریف بیارن تو عالمی به نام عالم ذر داشتیم که اونجا با عملمون تا یه حدی آینده خودمونو رقم زدیم در واقع اونجا هر کس تا یه حدی به حد عملش قدرت روحی و و تا یه حد کمتری موقعیت زمانی و جغرافیایی خودشو رقم زده این قسمت رو بعدا اضافه کردم به اعتقاد بخش قابل توجهی از علمای شیعه و احتمالا اکثریت مطلق آنها انسان قبل از این که به این جهان وارد شود و به عبارتی نطفه اش منعقد بشود قبلا در جهان دیگری به نام عالم ذر به دنیا آمده و از آنجا سوابق و آثاری را از خود و درخود به جا گذاشته که تا حدودی شخصیت شخص را شکل داده است و او را تا حدی قابل پیش بینی کرده است شما دانش آموز بازیگوش و دانش آموز ساکت و درس خوان را در سرنوشت یکی نمی دانید حالا اگر یکنفر به دنیا نیامده اگر بفرمایند شمر است و فلان و فلان خواهد کرد خیلی عجیب نیست چون این گونه افراد انگشت شمار حتی اگر در ظاهر هم عمل زیبایی انجام بدهد باطن عملشان کاملا آشکار است
ولی راجع به سوالت راجع به بدبختی های مادی بیچاره ها؟؟؟! اینو به یاد داشته باش فقر یه چیز نسبیه و البته هیچ کس توی همه عمرش یه روال رو طی نمیکنه زندگی بدون پستی و بلندی وجود نداره اگه اونهایی که توی کلبه فقر و نداری اند چند جور مصیبت دارن اونهایی که تو قصر شیشه ای زندگی میکنن ممکنه چند صد جور مصیبت داشته باشند و البته برعکسش هم ممکنه ولی ما نباید با یه عکس که از اطرافمون می گیریم قضاوت کنیم اگه همه عمر سوژه مونو هم در نظر نگیریم لاقل لااقل لاقل به جای عکس یکی دو ساعت از سوژه هامون فیلم داشته باشیم
خواهرم از چند مورد محدود و نادر که بگذریم که اونها همه دراز مدت نیست کفر برای هیچ کس حاصل تحقیق و پژوهش نیست بلکه یک تصمیمه که نفس سرکش انسانهایی که از عالم ذر دارن خودشونو بدبخت میکنن گرفته
و من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه
و چه کسی از دین ابراهیم رو میگرداند جز کسی که خودش را گول بزند
ضمنا همین جناب شیطان که ازش حرف زدی (دفاع کرده بود) برای یک گناه کوچیک رانده نشد بلکه کاملا سابقه دار بوده و سوابق بدی توی پرونده اش داشته و بعد هم که اون گناه معروفشه میکنه چهار تا گناه معروف دیگه هم میکنه اولا فخر فروشی و تکبر میکنه و میگه که اونو(آدم) از گل خلق کردی و منو (جن)از آتیش و من از اون برترم و این به خاطر خدا نبوده دوما فورا استغفار نمیکنه و بعد نا امید میشه و با وجود همه محبت های خدا که توی بهشت 6000سال شامل حالش بوده خدا رو متهم میکنه که منو گمراه کردی و قسم میخوره که آدم و نسل اونو تباه بکنه
خواهر من همه مردم و جونها اون آدمهای حقیری که ازشون حرف زدی نیستند
و هستند آدمهای که همه افتخارشون میراث باستانی و حافظ و سعدی که خوبند وبلاگ سکس و یانگوم و چیزای حال به هم زن مشابه نیست هر چند 10درصد یا خیلی کمتر باشند
نا امیدی از لطف و بخشش خدا از بزرگترین گناهانه و در کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب اول از همه اومده
خلاصه من اگه وبلاگ زدم خیلی حرفا دارم بزنم که با وجود داشتن چند تا وبلاگ هنوز موفق به گفتن همه شون نشدم مگه این که بعضی از هموطنهام و دیگرون مثل شما ازم حرف بکشند
با اجازه ت من این مطلب رو بدون ذکر نام شما توی یکی دو تا وبلاگ میگذارم
به امید دیدار مجدد شما البته با روحی آزاد و دلی آباد
منتظر سوالات بعدی شما هستم
اصلاح و ارائه مجدد در نهم خرداد 87
این مطلب جواب منه برای یکی از عزیزان که روی پست قبلی نظر داده و چند تا سوال توی وبلاگش داشته
علیرضا احمدی نژاد : پدرم اشتباهی بود چون خارج از دایره بود ! »
به گزارش انصارنیوز، یادداشت زیر، مطلبی است که علی رضا احمدینژاد، فرزند دکتر احمدینژاد درباره اساماسی تخریبی درباره پدرش نگاشته است :
"احمدینژاد در سال 1392: من نه استاندار بودم نه شهردار بودم و نه رئیسجمهور بودم من هیچکدام از اینها نبودم من فقط اشتباهی بودم!؟ "
فکر میکنم پس از پایان سریال مرد هزار چهره اولین پیامک طنزی که برام اومد همین بالایی بود، از این دست پیامکها کم به دست من نمیرسد و من هم مثل بقیه میخندم و برای دوستام میفرستم و...، اما نمیدونم این آخری چرا یه جورایی من رو به فکر وا داشت،... من اشتباهی بودم!
چند وقت پیش بابام (دکتر احمدینژاد) تعریف میکرد که یکی از این آقایون بهش گفته بود که میدونی مشکل شما چیه؟ و بعد ادامه داده بود که مشکل شما اینه که خارج از دایره هستی برای همین هم هست که چپ و راست، اصولگرا و اصلاحطلب {داخل دایرهایها!!} باهات اینطوری برخورد میکنند.
تو این سهسال به واسطه اخباری که به دست ما میرسید و شرایطی که یک نفر مثل من دارد واقعا به این نکته پی بردم که احمدینژاد اشتباهی رئیسجمهور شد! آخه نمیشود که یکی بیاید همینجوری بخواهد نونها رو آجر کنی، زنجیر اون دایره رو پاره کند و بخواهد که به سمت عدالت (به سمت عدالت) حرکت کند و نخواهد در این بین سهم دوستان داخل دایره را بدهد، کسی بیاید که نخواهد ...
خلاصه این که تو این دوره زمونه که اتحاد یک حرکت کمیاب اجتماعی است با کمی دقت میتوان شاهد شکلگیری یک اتحاد بزرگ اصولگرایان (+) اصلاحطلبان _ در جهت دوختن و اتصال نقاط آسیبدیده دایره و همچنین بیرون انداختن نفوذیهای احمدینژادی در دایره بود که خوشبختانه فکر میکنم این اتحاد تا سال آینده به 100% برسد.
احمدینژاد اشتباهی بود چون معادلات نباید اینجوری جواب میداد و اشتباهی بود چون صاحبان اصلی این انقلاب (مردم) حامی او بوده و هستند و اشتباهی خواهد بود تا وقتی بخواهد با مردم باش
بعضی وقتها واضحات اظهر من الشمس توسط غولهای رسانه ای و با پررویی تمام چنان وارونه می نمایند که انسان در مقام دفاع از حقایق غریب و مظلوم احساس شرمساری می کند
مسببین آتشی که سرسبزی درختان انبوه را در کام می کشد با صد زبان و زبانه گذرگاه آب را بدین سبب که مردمان را بر گرد خویش فراهم می آورد متهم می کنند
اره های برقی که در خشکسالی اینچنین با چرب کردن سبیل احمقهایی که خود بر سایه دل انگیز درختان سبز نشسته اند میزهای ریاست بادمجان السلطنه ها را با سرنگونی نخلستانها و بیشه ها قواره می کنند
همه و همه صدایی گوشخراش و بی وقفه را برای کر کردن گوش فلک پرداخته اند
آنان نفوذ پرستوها در سرزمین جان کبوتران چاهی را از حنجره الاغ و کلاغ نفرین می کنند
دامن خویش را که از خون دختران رز که در شیشه کرده اند رنگین شده و چشم خفاشان بی چشم و روی غارنشین را نیز می زند علم زیبایی خویش ساخته اند و بر رز سرخ می تازند که چرا خار دارد و بر لاله می تازند که چرا از ساقه های بریده اش خون می چکد
آنان که پوست انسان دباغی می کنند و بر چهره دیو می پوشانند
فتنه می سازند و بر نقاب خویش می نازند
آنگاه که پهلوان لاغر اندام و کوتاه ما برکاغذی بریده از درختان اقاقی میسوخت نمردن ماه را با هجوم قورباغه ها بر آب برکه برایمان تصویر کرد
وقتی دیوارهای غار غفلت را فرو ریختیم دشمن طلوع خورشید شدند که چشممان از حدقه به درآمد و این خورشید جلاد است
بتاب ای ابر سحرگاهان ای شبگیر تاریک
ما همه روزنه ایم
ارائه شده در 28 ام اردیبهشت 87