این غزل را در پست نظرات وبلاگ من ایرانیم افتخارم شهادت سرودم
و اینم آخرین سروده کاف شین
نوشته بودی عاشقی
و عاشقی و مبتلا
و عکس ابرویت رسید
به دست من به دست ما
نوشته بودی از دلت
که گلستان آرزوست
نوشته بودی از لبت
که سرخ لاله ای نکوست
نوشته بودی از بهار
و برف سرد روزگار
اگر تو چشم داشتی
چه لاله ها سیاه شد
اگر تو عاشقی بمیر
جفا بسی به ماه شد
ز کودک درون خود دگر نگو تباه شد
نگو ! بگو چه گفته ای ز مرگ تلخ غنچه ها؟!
تو مهربان نمیشوی
مگر بسوزی از نگاه
به عقل طعنه میزدی
دم از جنون چرا زدی
که فکر میکنی به خود
و کفش های راه راه
هنوز اگر نمرده ای
و باز دل سپرده ای
بسی ز عشق گفته ای
قسم به ماه خورد ای
بیا و غزه را ببین
فقط به خاطر خدا
فقط خدا فقط خدا
حرفی که برای گفتن ازبر کردیم
پر با زدنش تمام دفتر کردیم
باید به ترازوی خدا دقت کرد
آزادی فکر بوده یا برگردیم
گاهی به خیال عالم دهر شدیم
گه با نفس فرشتگان سر کردیم
اصلاح طلب کمی قدیمی شده بود
در 7 و چهار گاو نوبر کردیم
آن آیه عجیب حرف ما را میزد
مصلح نشدیم و کار کافر کردیم
ما منتظریم که حکومت بکنیم
با ناله خود گوش فلک کر کردیم
معلوم نشد زنان که دریادارند
ما مرد شدیم یا که شوهر کردیم
پرونده کاف و شین شده مختومه
محکوم شدیم که فقط شر کردیم
کفی بالموت واعظا (واعظ مرگ برای نصیحت کافی است)
«امیر مومنان علی علیه سلام الله ابدا»
پوسیده این کفن ،کفنم را عوض کنید
اصلا تمامی بدنم را عوض کنید
اینجا غریبه ام ،نفسی یاد من کنید
سنگِ سرِ درِ وطنم را عوض کنید
چیزی از آن ولیمه برایم نمانده است
یک ذره وضع گورکنم را عوض کنید
احسانتان چمن شد و خشکید و خاک شد
بذر بنای این چمنم را عوض کنید
مردم مکرر از کتک باقیاتتان
احسان که نه فقط زدنم را عوض کنید
قربان تو که نام تو را میــتوان شنیــد
این شور را به حد طلب میتوان چشید
تو از تبار غربت زیبــای احمدی
تو پاره دل گل گلها محمدی
گویا علی به جای دلت راه می رود
چاهی نمانده است و پی چاه میرود
نور نگاه فاطمه در چشمهای توست
چون نسل فاطمه همه در کربلای توست
تنهائی قشنگ تو میراث مجتبی است
هم کربلا و جنگ تو میراث مجتبی است
قربان تو که نام تو نور است یا حسین
رمز شب و دعای ظهور است یا حسین
سجاد تو نمایش جانبازی خداست
عرفان کلام اوست شهید گل فناست
سقای تو به دست همه آب می دهد
بوی غریبی گل مهتاب می دهد
هم زینبت نماد صبوری انبیاست
هم اکبرت طراوت زیبای اولیاست
از قاسم برادرت الماس شرمگین
زو لفظ عشق و کلمه احساس شرمگین
انصار تو مفسر آیات اعظم اند
تاج فرشتگان خدای محرم اند
درج اشعار این دفترچه در هر سایت و وبلاگی با قرار دادن این لینک ( شاعر )در زیر آن بلا اشکال است
-----------------------------------------------------------
بیت الحرام ماه محرم ز ره رسید
ماه تمام ماه محرم ز ره رسید
خورشید خاکدان تیره ما با غروب سرخ
با لاله های یک شب پرغم ز ره رسید
اینجا اگر چه یاد شقایق غریبه نیست
زیبایی مضاعف و مبهم ز ره رسید
این فاجعه که درس عبرت تلخ من و شماست
با کاشها و حسرت عالم ز ره رسید
--------------------------------------------------------
و باز این زیبای تلخ ، این شرنگ اهورایی بر سر راه ماست
دیگر آب هم روضه خواهد خواند
دیگر کودکان 3ساله هم بلد خواهند بود روضه بخوانند
دیگر همه زمین روضه خواهد خواند برای آن حادثه عظیم
دوباره وقت حج شد دوباره پر تردد
دوباره خون و لابد دوباره خود پرستی
دوباره باز ابامکر دوباره آل سفیان
دوباره مکر و عصیان دوباره قتل و پستی
دوباره خودپرستان و ارتداد مستان
دوباره اهل کوفه ذلیل حکم پستان
دوباره نانجیبی چه قصه عجیبی
دوباره حب دنیا دوباره بت پرستی
اویس های مجنون ،جنون و آتش و خون
دوباره کرده هامون خطر قبیله هون
دوباره بی قرارند در انتظار یارند
یمانیان عاشق هنروران هستی