وقتی که دنیا این قدر افسرده باشد
شیداترین یارم کنارم مرده باشد
وقتی که هر گلدان که می بینم گلش نیست
یا داخلش یک غنچه پژمرده باشد
وقتی که از هر باد می پرسم بگوید
شاید یکی دیگر دلت را برده باشد
وقتی روانکاو و پزشک و شیخ و عامی
هذیان بگوید کاملا افسرده باشد
کافیست شهری این طرفها بوده باشی
تا کافشین شعر از بهار آورده باشد
تا باز تسکین یابد این زخم تبرها
بر سینه ام مهر ولایت خورده باشد
صندوق نظر و یادداشت
آخرین شعر سیاسی منو در رابطه با دشمنان مردم و ولایت ببینید
http://kafshin.blogfa.com/page/green.aspx
ـ آنشـب دو تا انگشت خود را باز کردی
دیدی که پشتش مشت خود را باز کردی
برخیر تا رنگ خدا از خان بگیریم
وقت است ناموس از کف دونان بگیریم
ما مردم آزاده و آزادمردیم
پس ادعا از دشمن قرآن بگیریم
سبز و ریاکار ریاست خواه تا کی
پس از دغل بازان دون کوران بگیریم
سبزیم و سرباز ستم سوز ولائیم
سر بر سر دار از ولی فرمان بگیریم
بر حق ولی سید علی سرمایه ماست
سبزی که پنهان بود تا ما جان بگیریم
در جنبش سبز علی عالم شو ای دوست
تا راه بر صد فتنه و طوفان بگیریم
سلام
این وبلاگ رو تقدیم میکنم به شیعیان مظلوم و هوشیار و خستگی ناپذیر سرورانمان
حضرات معصومین سلام الله علیهما اجمعین
یک کاسه خواب ریخت به روی کتاب و مشق
یک استکان ترانه برایت شکسته بود
خوابم کنار پنجره افتاده مثل سنگ
از بس که بال بخت من از اوج خسته بود
یک ذره هم تخیل من پا به ماه شد
از بس که با بهانه فردا نشته بود
امروز جای جام تو خمیازه می کشم
دیشب به روی من در میخانه بسته بود
یادش به خیر انجمن شاعران خواب
خرما نداده رفت کلاسی که هسته بود
ای کاش کفتر نَفَس شعر کافشین
این بند خواب را ز خیالش گسسته بود