تو این مفاله می خوام از مصرف زدگی و این که چطور پدرمونو بالکل در می آره توی سه رنگ مختلف حرف بزنم
اخیرا مقاله نامربوطی با ساختار سیاسی ادبی نوشته بودم که در آن اره های برقی نقش به سزایی داشتند یکی از دوستان که خداوندگار از او راضی باد بعد از نگاه از این ور به اوری به مقاله مذکور به بنده متذکر شد که خودت نگاه کن ببین چه نوشته ای بنده هم اطاعت کردم اما چیزی ازش نفهمیدم ولی الآن دارم به این نتیجه می رسم که مقاله مذکور در نوع خود البته با صرف نظر از غلطهای املایی و انشایی موجود ناخواسته یک شاهکار از آب درآمده است :
(اره های برقی که در خشکسالی اینچنین با چرب کردن سبیل احمقهایی که خود بر سایه دل انگیز درختان سبز نشسته اند میزهای ریاست بادمجان السلطنه ها را با سرنگونی نخلستانها و بیشه ها قواره می کنند)
سوال آیا برای داشتن یک جامعه موفق و فرهیخته حتما لازم است به تقلید از اروپای پردرخت دیوار چوبی کمدهای متعدد چوبی مبل و میز چوبی (البته با روکش لحاف تشک) و همه چیز چوبی داشته باشیم
برای تقریب ذهن خوانندگان به سراغ مقاله (نفس جنگل به شماره افتاده) درج شده در صفحه 7 روزنامه جام جم یکشنبه 12 خرداد87 رفتم که با فلان مدیر کل جنگلها مصاحبه ای کرده صرف نظر از این که آقای مدیر کل خودش در عکسی که درج شده در اتاق کارش لای همان چوبهای جنگلی که حالا به شکل میز و کمد و چیز دیده میشوند جلد شده و دستش که مخاطب را نشان می دهد از صفحه بیرون زده است – بگذریم :
- آیا می دانید در نقشه جنگلهای جهان هیچ لکه سبزی برای ایران وجود ندارد؟(خبرنگار)
- آیا می دانید 14 ملیون هکتار جنگل رو به تخریب کشورمان در این نقشه عددی نیست؟(خبرنگار)
- 60% آب آشامیدنی ما از سفره های زیر زمینی تولید میشود و این پوشش گیاهی است که مانع هدر رفتن آب میشود و مانع میشود که بارندگی ها خاک را شسته و از دسترس خارج شوند؟ (مدیر کل مذکور)
- چندی پیش در گزارشی خواندم سالانه یک و نیم درصد جنگل از دست می رود ؟!! (خبرنگار)
- این آمار درست نیست! تخریب بیشتر کیفی است و کمتر از یک درصد است (مدیر کل مذکور)
- یعنی پنجاه ساله نصف و صد ساله دیگر هیچ!! (بنده)
- و ...
حالا منظور بنده از حاشیه مهم اما نامربوط به این بزرگی چیه چند تا سوال دیگه می پرسم و ان شاء الله عرض می کنم :
رئیس جمهور توی سفرشون به شهر قم از مافیای سیگار حرف زدند که هم واردات قانونی دستشه و هم قاچاق غیر قانونی وقتی دولت میخواد عوارض رو زیاد کنه اینها قاچاق رو زیاد می کنند و وقتی دولت میخواد با کم کردن عوارض جلوی قاچاق رو بگیره اینها قانونی بازار رو پر میکنن و بعد به یکی دیگه اجازه وارد کردن دادیم اینها 5 ملیارد ازش پول خواستند و بعد اومدند به من نهیب زدند که چرا به فلانی اجازه واردات دادی!!!!!!
آیا می دانید که مردمی که این قدر وابسته به تجملات و چیزهای غیر ضروری باشند راحت توسط دشمنانشان اداره و بر علیه خود به کار گرفته می شوند ممکنه عده قابل توجهی از اونها به خاطر قطع ورود سیگار به خیابان بریزند
یک روز به خاطر گوشی موبایل فلان مدلی که در داخل هنوز تولید نشده کارخانه های موبایل سازی اش به راه نیفتاده تعطیل میشود و یک روز به خاطر این که بنزینش ممکن است برای کارهای زاید کم بشود به مرز آشوب می کشد
یک روز جنگلهایش به نابودی می رود و یک روز نفتش که مواد سوختنی نیست بلکه در تولیدات صنعتی از پتروشیمی گرفته تا ساخت لباس و لوازم برقی یک کالای استراتژیک است مهمانی برای بیست سال نشان می دهد !
بله دوستان عزیز این انتقادها بر ما وارد است
آن المسرفین کانو اخوانالشیاطین
تو همرهی با من ولی حرفی نداری
در کوچه تنهایی ،غریبی ،بی قراری
بنشین کنار آب خیس جویباران
بنشین و بنشان این عطشهای خماری
در پادگان یک جور لنگی گرچه یک جور
هم می دوی از بی خودی تا رستگاری
یا باز برمی گردی و در کوچه انگار
جا ماندگان در قلبها را می شماری
دلخستگی هایت اگر چه بی امان نیست
اما نمی فهمی چه شد که سوگواری
از قهر و لطف این خدایان دروغی
داری به سوی آسمان ها دست یاری
آنـــروز زیبـــا ذره ذره آب می شد
خوابی که می دیدی در آن حال خماری
اما دگر از کافشین اینها بعید است
این بخت خواب آلوده و شب زنده داری؟!!
التماس دعا
کریم شاهزاده 17/5/87
برف مبارد ولی من تا ابد طوفانی ام
گرچه می فهمم که من امروز و فردا فانی ام
گاه می بینم که بی تو قبر من وحشت سراست
گاه با یک غفلت غمبار می ترسانی ام
لحظه ها در عکسهای من شرنگ آمیختند
وه چه شیرین زهر دادی ای تو جان جانیم
حرف مردی در میان بود از تبار آفتاب
شبچراغ تو کجا پنهان شد از نادانیم
خواهد آمد با نمازش اهل ایمان می شویم
با سلامی می گشاید غنچه ایمانیم
پادشاه علم و عرفان ابروی آسمان
کافشین را می ربایی از شب عرفانیم!
شبی گرد بادی برآورد گرد جهان خاک شد عالمی کور کرد
کنون گوش کن بشنو این فال را سه گوش است و یک چشم دجال را
ورا یاورانی است بس فتنه گر از او یاوه گو تر به حیلت بتر
یکی دختری حیله گر خام بود سرش پر زسودا ندا نام بود
به شوخی و جد حیله با مردمان بکردی ولی کس نبردی گمان
چنان خیره سر بود آن دخترک که بر هر چراغی بگفتا درک
چو دجال او را به خوبی شناخت مر او را یکی حیله در خور بساخت
گزین کرد او را برای نبرد هموئی که غافل بد از گرم و سرد
ورا گفت آخر تو ای دخترک زدی بر دل عاشقانت ترک
بر آن چهر اگر گردی آید زماه شود سرنگون دست مردم به چاه
تو را ماه اگر هست اینجا رقیب چنان کن که او را کشندش صلیب
مر آن پیر فرزانه گر رهبری است تو را کی دگر فرصت دلبری است
بیا تا زر اندوده گردی ز جود بیاور یکی گرز حیلت فرود
کنون در کف مردمان جامهاست به قدری که خواهیم گیهان نماست
چو یاران من قصد سلطان کنند چنان شیری آهنگ میدان کنند
|
ص2
به حیلت بیفکن تنت خاک زود تو را کشته بر جام خواهم نمود
بر آن چهر گلرنگ خود خون بپاش بگوئیم سلطان زدش تیر فاش
به خون خواهیت مردمان سر زنند دو صد شعله بر بوم و بر بر زنند
شود گیر و داری چنان پر غبار تو را می فرستم به دیگر دیار
چو بر آنچه گفتند بازی نمود و در آن گذر صحنه سازی نمود
بپاشید رنگی چو بر صورتش به جام جهان بین چو شد صحبتش
قضا را در آن حیله بر اشتباه نمودند حیلت به کلی تباه
از آن نقشه نقشی که در جام بود دمی رنگ پاشیدنش را نمود
چو بر خاک خود را بیفکنده بود چو در مشت بر کیسه ای بر گشود
بر آن صورت همچو ماهش به دم بیفزود صد جوی خون بر ستم
رفیقانش آنگه چو بر داشتند به مرکب چو او را خر انگاشتند
بگفتند دیگر بدان دخترک مر این را که خلقی نیفتد به شک
تو باید بمیری که غوغا شود مبادا که مشت ددان وا شود
به کار آید ار نعشت از ما گذر که دیگر نبینی به دنیا تو شر
اگر حیله گر بود و گر راه زن بیفتاد دیگر بر آن چاه زن
چنین گفت یزدان به حیلت گران کنون حیله کن تا که باشی در آن |
در پاسخ به شعر موهن چاه ....
دیگر بهانه سفرم را من نگیر
حاجت نده دو چشم ترم را زمن نگیر
گفتند زائران تو دنبال حاجتند
پس حاجت پر از شرررم را زمن نگیر
می گفت قاطری شده اسبی کنار چاه
این گونه راحتم تو خرم را زمن نگیر
بیکارم عاشقم که برای تو آمدم
شغل دگر نده سفرم را زمن نگیر
چیزی نخو استیم و تو دادی سعادتی
پس گریه های بی اثرم را من نگیر
شکر خدا که نعمت بی حد به بنده داد
اما تو عشق در به درم را زمن نگیر
نشناختم اگر چه شها چاه جمکران
این کاف و شین شعله ورم را زمن نگیر